حوالی ساعت 15 دیروز دختر نوجوانی در خیابان حافظ اقدام به خودکشی کرد.
پارسینه نوشت، در این حادثه دختر نوجوانی حدودا 17 ساله با روپوش مدرسه خودش را از پل عابر پیاده نرسیده به پل حافظ (خیابان فیروزگر) به خیابان انداخت.
«فرهاد» یکی از شاهدان عینی ماجرا به خبرنگار ما گفت:«من دیدم که این دختر از نرده های پل خودش را آویزان کرده.ابتدا تصور کردم چیزی مثل شال یا لباسش از پل آویزان شده و می خواهد آن را بردارد.
به ادامه مطلب مراجعه کنید.....
محسن رضایی در جمع دانشجویان دانشگاه مازندران در پاسخ به اینکه نظر شما در رابطه با واژه رهبری، خاتمی، هاشمی رفسنجانی، موسوی و کروبی چیست؟
اظهار کرد: در طول تحولات انقلاب همواره بسیاری از افراد با امام (ره) بودند و با رهبری نبودند و بسیاری دیگر نیز که با رهبری بودند با امام نبودند.
وی ادامه داد: اما در خصوص این شخصیت هایی که نام برده شد باید بگویم، هاشمی رفسنجانی حد وسط است و خاتمی هم انسان شریفی است.
(خبرگزاری دانشجو)
دوست دارید بدانید دیوید کاپرفیلد چگونه مجسمه آزادی را غیب کرد!؟
نمایش غیب کردن مجسمه آزادی . این کار در سالنی بزرگ با حضور چند صد نفر تماشاگر برگزار شد.
ویلیام برداستون در توضیح این نمایش ادعا کرده است: «این برنامه با حضور چندصد نفر تماشاگر در سالنی رو به اقیانوس و مجسمه آزادی برگزارشد. دیوید کاپرفیلد پردهای بسیار بزرگ مقابل شیشه ساختمان که از آنجا مجسمه آزادی دیده میشد نصب کرد و سپس شروع به ورد خواندن کرد و بعد پرده را کنار زد. مجسمه دیگر آنجا نبود. همه تماشاگران هیجانزده و ترسیده بودند اما دیوید کاپرفیلد قول داد مجسمه را برگرداند. دوباره پرده آویزان شد و بعد از ورد خواندن پرده کنار رفت و مجسمه سر جای خودش قرار داشت.
چگونه این اتفاق افتاد؟
خب خیلی ساده. سالن در نظر گرفته شده حرکت میکرد. حرکتی دورانی و بسیار بسیار آرام که هیچ کس آن را حس نمیکرد. حرکت سالن در زمانی که پرده آویزان شد باعث شد پس از کنار رفتن پرده، زاویه سالن نسبت به اقیانوس فرق کند و در واقع تماشاگران منظرهای را میدیدند که با منظره چند دقیقه قبل تفاوت داشت. بار دوم که پرده آویخته شد سالن در جهت عکس شروع به چرخش کرد و وقتی به همان زاویه قبلی رسید، دیوید کاپرفیلد پرده را کنار زد و باعث شد تماشاگران فکر کنند که او مجسمه آزادی را ناپدید کرده است. در واقع او با نمایش و با یک زمانبندی دقیق آن چیزی را که میخواست به تماشاگران القا کرد. در واقع فقط حاضران در سالن فکر کردند مجسمه ناپدید شده و هیچ کس از مردم نیویورک این حس را نداشت.
برای دیدن بقیه تصاویر به ادامه مطلب بروید......
حجت السلام علی سعیدی با بیان اینکه هرسخنی و حرفی که باعث نگرانی مردم شود با تدابیر و رهنمودهای رهبر انقلاب سازگاری ندارد، افزود: وظایف برای همه تعریف شده لذا دولتمردان وظیفه خود را انجام دهند و به فکر حل مشکلات اقتصادی و نیازهای عمومی مردم باشند.
نماینده ولی فقیه در سپاه در واکنش به سخنان اخیر محمود احمدی نژاد سفرهای استانی مبنی بر تهدید به افشاگری گفت: دولتمردان وظیفه خود را انجام دهند و به فکر حل مشکلات اقتصادی و نیازهای عمومی مردم باشند.
به گزارش مهر، حجت السلام علی سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه در واکنش به سخنان اخیر احمدی نژاد در سفرهای استانی درباره افشاگری علیه مخالفان و منتقدان دولت گفت: آنچه که برای ما از نظر عقلی و تجربی مهم است تعبد و تبعیت از رهنمودهای مقام معظم رهبری است. همه نقطه نظراتی که معظم له بیان فرمودند در جهت ایجاد روحیه نشاط، امید، انسجام در مردم و حفظ آرامش در جامعه بوده لذا برای مسئولان ایجاد زمینه مشارکت همه جانبه در عرصه انتخابات لازم است.
به ادامه مطلب بروید....
ژیلا صادقی در ۲۲ شهریور ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. او دانش آموخته رشتهگرافیک از دانشگاه آزاد اسلامی است وی قبل از آغاز گویندگی در واحد دوبلاژ،در آموزش و پرورش تدریس می کرد .و در سال ۱۳۷۰ در تست تلویزیون قبول شداما پس از وقفه ای، از سال ۱۳۷۸ به عنوان مجری مقابل دوربین رفت و درطولاین سال ها بازی در چند مجموعه تلویزیونی و فیلم را هم تجربه کرده است.
گاهی اتفاقاتی رخ میدهد که آدم خود به خود در مسیر ماجراجویی قرار میگیرد. مثل فائزه، دختر نوجوان شهرکردی که از همان بدو تولد در آستانه گام برداشتن در جاده خطر قرار گرفت. فائزه از وقتی یادش میآید با مارها سر و کار داشته است. خانه آنها پر است از انواع مارهای خوش خط و خال و خطرناک.از جعفری البرز گرفته تا کبری خوزستانی. از در و دیوار بالا میروند. حتی یک مار پیتون هم در خانه آنها بود که او و برادرش روی آن مینشستند و به قول خودشان پیتون سواری میکردند.او سه سال بیشتر نداشت که پدرش دستش را گرفت و همراه خود به بیابان برد تا با طبیعت آشنا شود و از طرفی فوت و فن کارهای او را هم یاد بگیرد تا شاید در آینده به دردش بخورد.
دختر خردسال در کوه و کمر همراه پدرش میگشت و منتظر میماند تا پدر با شنیدن صدای هیس مار یا برخوردن به بوتهها و سنگهای مشکوک چوب بزرگ و مخصوص مارگیری خود را درآورد و به نبرد مرگ و زندگی با مارها برود.پدر تقریبا در بیشتر مواقع پیروز میدان بود البته اگر موفقیتی حاصل نمیکرد شکست هم نمیخورد و خودش را از نیشهای کشنده نجات میداد.
همین تجربیات دوران کودکی باعث شد فائزه عاشق مار و البته هیجان شود. او به جام جم میگوید: بهترین دوستهای من مارها هستند. مارها را حتی از همکلاسیهایم هم بیشتر دوست دارم. برای آنها اسم گذاشتهام و در خانه مدام با آنها بازی میکنم. مارها دوست آدم هستند و با آدم سریع اخت میشوند.
حتما ادامه مطلب را بخوانید.....
آرایش دختران ایرانی در دستشویی دانشگاه + عکس…
این پست جهت خنده اوردن و سرگرمی شما کاربر عزیز می باشد و ما قصد توهین به هیچگونه قشری نداریم.
ممنون و متشکر