اولین باری نبود که دیوید سعی میکرد، پای خودش را قطع کند. وقتی تازه کالج را تمام کرده بود، سعی کرده بود با بستن شریان پایش با یک تورنیکه یا شریانبند این کار را بکند. او در اتاقش را قفل کرد تا پدر و مادرش سرزده مزاحمش نشوند، سپس پایش را به دیوار تکیه داد و شریانبند را بست، بعد از ۲ ساعت، دیگر درد برای او غیرقابل تحمل شد و ترسش بر عزمش برای قطع کردن پایش، غلبه کرد.
اما باز کردن شریانبند هم برای دیوید خطرات خودش را داشت، وقتی عضوی از جریان خون محروم میشود، مملو از سموم مختلف میشود، برقرار شدن جریان خون باعث میشود، این سموم به یکباره وارد جریان خون شوند و به کلیه آسیب برسانند.